آیا صدای کلیک کردن خودکار شما را به خشم غیرقابل توضیحی سوق می دهد؟ یا صدایی که کسی در هنگام جویدن می جود شما را عصبانی می کند؟ پس شاید شما میسوفونیا دارید. پریسا هاشم پور از Healthista از مبارزه خود با این بیماری می گوید و با متخصصان در مورد درمان صحبت می کند.
به طرز ناخوشایندی روی یک صندلی خاکستری متلاطم جلوی یک درمانگر در اتاق تمرین کوچکش در ادینبورگ نشستم، می دانستم که زمان کمک گرفتن فرا رسیده است. من همیشه یک مشکل جدی با صداهای تکراری داشتم و با این حال احساس می کردم یک کلاهبردار نشسته است. با خودم فکر کردم اتاق های درمانگر فضاهایی برای افرادی است که مشکلات واقعی دارند و مشکل من حتی به عنوان یک وضعیت پزشکی ثبت شده توسط NHS تشخیص داده نمی شود. آمار کمی وجود دارد، متخصصان کمی در مورد این بیماری وجود دارد و من بیشتر از این آگاهم که مشکلات بسیار بدتری وجود دارد که میتوانم در زندگی داشته باشم. چیزی که بیشتر از همه در مورد نشستن در آن اتاق تمرین به یاد دارم، چیزی نبود که درمانگر یا من میگفتیم، زیرا به سختی میتوانستم روی آن تمرکز کنم. تنها چیزی که می شنیدم صدای ساعت روی دیوار بود. تیک، تیک، تیک. هر بار که تیک تاک ساعت میزد، انگار حشرهای کوچک مرا نیش میزند. ابتدا آزاردهنده بود و سپس آرام آرام عصبانیت من به عصبانیت تبدیل شد و سپس به ناامیدی برای فرار تبدیل شد و در نهایت بی دلیل در آنجا نشستم و به نظر می رسید که ناامیدانه سعی می کردم جلوی سیل اشک ها را بگیرم.
هر بار که تیک تاک ساعت میزد، انگار حشرهای کوچک مرا نیش میزند.
میسوفونیا چیست؟
تا زمانی که یادم میآید صداها و حرکات خاصی احساسات شدیدی را در من برانگیخته است که فقط میتوان آن را ترکیبی از خشم و اضطراب کامل توصیف کرد. اگرچه برای اکثر افراد این بیماری در دوران بلوغ شروع میشود، من نمیتوانم زمانی را در زندگیام به یاد بیاورم که توسط صداهای خاص دیوانه نشده باشم. صدای بیگناه کسی که کمی بلند نفس میکشد یا نمیخواهد روی قلمش کلیک کند، خونم را به جوش میآورد، حتی دیدن کسی که تکهای از مو را دور انگشتش میچرخاند، میلرزم و دستهایم را دور چشمم میچرخانم. من برای همیشه در سفرهای قطار واگن را عوض میکنم تا از محرکها دور شوم و اغلب باید منتظر بمانم تا فیلمی برای دیدن آن در سینما مدتی اکران شود، زیرا میخواهم خطر نشستن در جلو را به حداقل برسانم. کسی که با صدای بلند می جود
نمی توانم زمانی را در زندگی ام به یاد بیاورم که توسط صداهای خاص دیوانه نشده باشم. صدای بیگناه کسی که خیلی بلند نفس میکشد یا قلمش را میزند خونم را به جوش میآورد
من از وضعیتی به نام میسوفونیا رنج می برم و به نظر می رسد که تنها نیستم. به گفته دکتر پاول جاستربوف ، شنوایی شناس و محقق برجسته در این زمینه، میسوفونیا ممکن است بین ۲ تا ۳ درصد از جمعیت را تحت تاثیر قرار دهد. اما اگر افراد زیادی از این عارضه رنج می برند، پس چرا هیچ کس در مورد آن نشنیده است؟
میسوفونیا، همچنین به عنوان حساسیت صوتی انتخابی شناخته می شود، وضعیتی کمی شناخته شده و تا حد زیادی مورد مطالعه قرار نگرفته است. کلمه میسوفونیا به معنای واقعی کلمه به عنوان نفرت از صدا ترجمه می شود و در سال ۲۰۰۰ ابداع شد، زمانی که زوج متاهل، شنوایی شناس دکتر پاول و مارگارت جاستربوف متوجه شدند که علائم برخی از بیمارانشان با توصیف هیچ یک از شرایط شنوایی شناسی موجود مطابقت ندارد. برخی از افراد واکنش عاطفی قوی به ظریف ترین صداهایی داشتند که دیگران ممکن است آن ها را نشنوند اما در عین حال مشکلی با صداهای بلندتر نداشتند.
مجری برنامه تلویزیونی کلی ریپا به عنوان یک بیمار ظاهر شد و ماه گذشته ام تی وی یک سریال زندگی واقعی را پخش کرد: من میزوفونیا ویژه دارم.
دکتر پاول جاستربوف گفت: “من به خوبی می دانم که در زمینه پزشکی اگر نامی برای یک بیماری جدید ایجاد نکنید، این شرایط وجود ندارد.” و به نظر میرسد که حق با او بود، زیرا در سالهای پس از تولد این اصطلاح، افراد بیشتری به عنوان مبتلایان ظاهر شدند. این وضعیت اخیراً کمی بیشتر شهرت پیدا کرده است، به خصوص در سراسر حوضچه زمانی که کلی ریپا مجری برنامه تلویزیونی آمریکایی به عنوان بیمار ظاهر شد و ماه گذشته MTV یک برنامه ویژه زندگی واقعی: من میسوفونیا دارم را پخش کرد. هنگامی که افراد مبتلا به میسوفونیا یکی از صداهای ماشه خود را می شنوند یا یک حرکت ماشه را می بینند، پر از احساساتی مانند خشم، انزجار و نفرت می شوند. سپس احساسات به همان سرعتی که زمانی که فرد از ماشه حذف میشوند ناپدید میشوند.
هنگامی که افراد مبتلا به میسوفونیا یکی از صداهای ماشه خود را می شنوند یا یک حرکت ماشه را می بینند، پر از احساساتی مانند خشم، انزجار و نفرت می شوند.
این تنها صداها نیستند که باعث ایجاد مشکلاتی برای میسوفونیک می شوند، بلکه حرکات تکراری نیز می توانند به همان اندازه ناراحت کننده باشند. صدای تایپ با صدای بلند در رایانه مرا دیوانه می کند، اما می توانم به راحتی گوشیم را وصل کنم تا ضربه زدن را خفه کنم. اما اجتناب از دیدن حرکت انگشتان یک نفر بر روی صفحه کلید بسیار سخت تر است و این می تواند آنقدر مرا تشدید کند که در یک روز پر استرس ممکن است مجبور شوم دستم را روی چشمانم بکشم یا روی صندلیم فرو بروم و موهایم را دور صورتم بکشم. همچنین به نظر می رسد میسوفونیا در من زمانی که استرس دارم بیشتر نمایان می شود، در یک روز خوب می توانم فقط کمی با صداهایی که در روزهای دیگر ممکن است باعث شود نزدیک روی صندلی بایستم و جیغ بزنم، آزرده شوم.
زندگی با آن
همسالانم در مدرسه که میدانستند اگر پشت سرم بنشینند و قلمهایشان را بزنند، عصبانی میشدم و خانواده فقیر من مجبور میشدند از این که من روی میز شام به آنها خیره شده بودم، در حالی که بیصدا غذایشان را میخوردند، عصبانی میشوم. اما یک حادثه خاص وجود داشت که واقعاً در حافظه من باقی می ماند و به من کمک می کند تا احساس درماندگی را که گاهی اوقات میسوفونیک می تواند تجربه کند برای دیگران توصیف کنم.
بیشتر: چگونه ویتامین D (ویتامین آفتاب) بیشتری در طول زمستان دریافت کنیم
من سال اول دانشگاه بودم و در یک سالن سخنرانی نشسته بودم و در وسط یک ردیف فشرده بودم. به هر حال سالنهای سخنرانی برای من فضاهای سختی بود، زیرا همیشه کسی بود که آدامس میجوید یا قلمش را کلیک میکرد، عطسه میکرد یا سرفه میکرد. اما این بار بدتر بود. در پایان هر جمله و قبل از اینکه جمله بعدی را شروع کند، مدرس مرتباً صدای “آهههه”، همیشه با همان لحن ایجاد میکرد. میتوانستم صدایش را بشنوم که حتی قبل از اینکه بیرون بیاید میآید و خشم در درونم می جوشید و آماده ترکیدن بود. “چرا او این صدا را ایجاد می کند؟ چرا او اینقدر بی ملاحظه است؟ مطمئناً او می تواند جلوی خودش را بگیرد؟ تمام این سوالات عصبانی در ذهنم می چرخید.
البته میدانستم که کاملاً غیرمنطقی هستم، اما کاملاً آسیبپذیر بودم چون میدانستم نمیتوانم از این موقعیت فرار کنم و نمیتوانم کاری انجام دهم تا سر و صدا را متوقف کنم. خیلی خجالت کشیدم که اینقدر عصبانی بودم و همینطور که نشستم بی صدا شروع کردم به گریه کردن. بقیه ساعت را آنجا گیر کرده بودم، اما احساس میکردم برای مدت طولانیتری آنجا هستم. این تجربه بسیار ناراحت کننده بود و باعث شد احساس کنم که آن را بسیار بد داشتم. اما وقتی شروع به تحقیق در مورد این موضوع کردم متوجه شدم که در واقع بسیار خوش شانس هستم. برخی افراد نسبت به من تحمل صداها بسیار کمتری دارند. من در مورد افرادی خواندم که به ندرت خانه های خود را ترک می کنند، افرادی که از صدای ضربان قلب خود آزرده می شوند و حتی در مورد زنی که دچار اختلال خوردن شده بود، زیرا از شنیدن صدای جویدن خود وحشت داشت.
فشار بر روابط
ناراحت کننده ترین قسمت میسوفونیا دیدن تأثیری است که روی عزیزانم گذاشته است. وقتی می بینم پدر و مادرم با احتیاط به حالت من نگاه می کنند که فنجان چای خود را می نوشند یا یک لقمه غذا می خورند، احساس گناه می کنم.
افراد حرفه ای و مبتلایان به طور یکسان تشخیص می دهند که این بیماری می تواند فشار زیادی بر روابط داشته باشد. میسوفونیک ها به دلیل تلاش برای کنترل رفتار افراد احساس گناه می کنند و کسانی که آنها را تحریک می کنند به دلیل به کار انداختن آنها احساس گناه می کنند. یا در مقابل میسوفونیک ها از دست عزیزانشان به خاطر ایجاد صدا عصبانی می شوند و عزیزانشان در ازای اینکه مجبورند روی پوسته تخم مرغ راه بروند عصبانی می شوند. با کمی دلهره از دوست پسرم پرسیدم که چه احساسی دارد وقتی که من در اطراف او واکنش نامطلوب نشان می دهم. «خب بستگی به این دارد که در انظار عمومی باشیم یا نه. من واقعاً فکر می کنم گاهی اوقات دیدن واکنش شما بسیار خنده دار است، زیرا کمی دیوانه می شوید. یک نفر فقط بو می کشد و این خیلی ساده است و با این حال شما آماده اید که او را بکشید.» او خندید. من فقط میخواهم چیپسهایم را بدون احساس ناراحتی بخورم.’
خوشبختانه دوست پسر من حس شوخ طبعی خوبی دارد، اما حضور در کنار صداهای میسوفونیک همیشه سرگرم کننده نیست. و اغلب اوقات به این دلیل است که محرک ها حول افراد دیگر می چرخند، دکتر دیوید اسکات، روانشناس بالینی که افراد مبتلا به میسوفونیا را درمان می کند، می گوید. شنیده ام که مردم جملاتی از این قبیل می گویند: «شوهرم مرا دیوانه می کند و می خواهم او را بکشم، اما مشکلی ندارم که سگی که آنجا نشسته همان صداها را بسازد.» به دلایلی این وضعیت تا حد زیادی حول صداهایی که افراد دیگر ایجاد می کنند متمرکز می شود.
ما می دانیم که والدین و فرزندان به دلیل میسوفونی از هم جدا شده اند، می دانیم که گاهی اوقات روابط صمیمانه به دلیل میسوفونی خراب می شود.
او افزود: “ما می دانیم که والدین و فرزندان به دلیل میسوفونی از هم جدا شده اند، می دانیم که گاهی اوقات روابط صمیمانه به دلیل میسوفونی خراب می شود.” او هنگام معالجه بیمارانش می گوید که بخش بزرگی از درمان بر حل و فصل خرابی های روابط متمرکز است. درک این وضعیت برای دیگران سخت است و زندگی با کسی که آن را دارد سخت است.
روانشناسی یا زیست شناسی؟
۱۲۸۰۵ عضو در صفحه فیس بوک گروه پشتیبانی Misophonia وجود دارد و این تعداد هر روز افزایش می یابد. چیزی که در مورد این صفحه فیس بوک بیش از همه مرا جلب می کند این واقعیت است که هر روز یک فرد جدید می پیوندد، خود را در یک پست معرفی می کند و چیزی مانند “باورم نمی شود این یک شرایط واقعی است”، “خیلی خوشحالم” می گوید. من دیوانه نیستم»، «خیلی خوشحالم که تنها نیستم» و در حالی که هر روز مردم به لطف اینترنت خودشان را تشخیص می دهند، هنوز اطلاعات کمی در مورد اینکه چرا مردم به میسوفونیا مبتلا می شوند، وجود دارد. بحث هایی وجود دارد که آیا این وضعیت روانی است یا بیولوژیکی و در نتیجه درمان بسیار متنوع است. آیا این یک مشکل سلامت روان است یا نوعی مشکل فیزیولوژیکی وجود دارد که مبتلایان به آن مبتلا هستند؟
چگونه شروع می شود؟
دکتر اسکات بر جنبه های روانشناختی این وضعیت تاکید می کند. “میزوفونیا در اوایل نوجوانی، معمولاً بین سنین نه تا ۱۳ سالگی شروع میشود. معمولاً [صدای محرک اولیه] در خانواده رخ میدهد و معمولاً محرک از مادر یا پدر شروع میشود.” او در ادامه به من میگوید که بیشتر صداهای ماشهای ساخته شده توسط انسان هستند و به نظر میرسد که بسیار مهم است که افراد در زمانی که روابط بین فردی در حال تغییر است، به این وضعیت مبتلا شوند. معمولاً ما تمایل داریم ببینیم که در رابطه بین فرد مبتلا به میسوفونیا و فرد محرک اولیه مقداری استرس یا فشار وجود دارد. لزوماً این واقعیت نیست که یک اتفاق دراماتیک در حال وقوع است، فقط این است که رابطه تیره شده است و به دلایلی که ما درک نمی کنیم بخشی از این استرس به شکل میسوفونیا بیان می شود.
میسوفونیا در اوایل نوجوانی شروع می شود، معمولاً بین سنین نه تا ۱۳ سالگی. معمولا [صدای محرک اولیه] در خانواده رخ می دهد و معمولاً این محرک از مادر یا پدر شروع می شود.
به نظر می رسد که این عنصر عدم قطعیت در بین صاحب نظران این موضوع رایج است. دکتر پاول جاستربوف کمتر تمایل دارد که مشکل را به عنوان تمرکز روانشناختی در عوض بر تأثیر این بیماری بر بدن ببیند. اعتقاد او این است که میسوفونیا یک پاسخ شرطی است. اساساً این بدان معنی است که بدن شما صداهای محرک را به تجربه منفی ای که در دوران کودکی شما رخ داده است مرتبط می کند. وقتی این تجربه اتفاق افتاد، مغز ناخودآگاه شما همه چیز را در مورد آن تجربه به عنوان بد برچسب زد – از جمله صدای ماشه شما. برای اینکه سعی کنید از شما در برابر تجربیات منفی محافظت کنید، وقتی این صداهای محرک در آینده اتفاق بیفتد، بدن شما آدرنالین تولید می کند و این آدرنالین احساسات شدیدی از خشم و انزجار را به شما می دهد. دکتر Jastreboff اصرار دارد که هر کسی می تواند تحت شرایط مناسب به این بیماری مبتلا شود.
بیشتر: ۵ سلبریتی که نمی دانستید روزاسه به اضافه ۵ محصول برای کمک به آنها دارند
مقابله با میسوفونیا
در نوجوانی در سالن امتحاناتم مینشستم و انگشت چپم را در گوشم مینشستم و شانه راستم را در گوش دیگرم فشار میدادم، در حالی که پاسخهایم را مینوشتم و همزمان سعی میکردم صدای بو کردن و کلیک کردن خودکارها را مسدود کنم. اگرچه تعداد محدودی از درمان برای میسوفونیا وجود دارد، افراد مدبر هستند و اغلب راههای خود را برای مدیریت این بیماری ارائه میکنند. بسیاری از مردم در مورد استفاده از دستگاه های نویز سفید، شمع های گوش یا هدفون های حذف کننده صدا صحبت می کنند. به نظر می رسد تقلید صداهایی که مردم ایجاد می کنند نیز یک استراتژی مقابله ای رایج است. من اغلب با شنیدن صدای زمزمه دیگری (یکی دیگر از محرک های من) ناخواسته صدای زمزمه عجیبی ایجاد می کنم یا اگر شخص دیگری در حال جویدن است، آدامس بخواهم.
در صفحه فیس بوک گروه پشتیبانی Misophonia، بسیاری از مردم در مورد اینکه چگونه همیشه باید مطمئن شوند که هر زمان که شخص دیگری غذا میخورد، غذا میخورند، صحبت کردند، زیرا این یک راه آسان برای پرت کردن حواس شماست. به نظر می رسد مردم از خود صفحه فیس بوک نیز به عنوان راهی برای مقابله استفاده می کنند. هنگام عصبانیت هوا را تخلیه می کنند و از حمایت دیگر میسوفونیک ها برای مقابله با صداها کمک می کنند. بسیاری از افراد در این گروه در مورد بهبود علائم خود صحبت می کنند، فقط با دانستن اینکه آنها به تنهایی رنج نمی برند. گروه فیس بوک همچنین مملو از شرکا یا والدین افراد میسوفونیک است که فقط می خواهند وضعیت عزیزان خود را بهتر درک کنند.
چگونه می توانید آن را درمان کرد؟
اگرچه بسیاری از افراد به میسوفونیا مبتلا هستند و نیازی به درمان ندارند، اما برای برخی افراد ممکن است این وضعیت به حدی برسد که غیرقابل تحمل باشد.
مردم اغلب هنگام تلاش برای توضیح وضعیت خود با ناباوری مواجه می شوند، اما بسیاری از متخصصان پزشکی هنوز در مورد آن چیزی نشنیده اند.
مردم اغلب هنگام تلاش برای توضیح وضعیت خود با ناباوری مواجه می شوند، اما بسیاری از متخصصان پزشکی هنوز در مورد آن چیزی نشنیده اند. حتی زمانی که من این را می نویسم، کلمه به عنوان یک اشتباه املایی علامت گذاری شده است. دکتر جاستربوف توضیح داد: «متأسفم متخصصان زیادی وجود ندارند که بتوانند آن را به درستی تشخیص دهند و بسیاری از افراد به دلیل شرایط نامناسب بیماران میسوفونیک را درمان میکنند.»
دکتر دیوید اسکات با این موافق است و اضافه می کند که تشخیص اشتباه اغلب می تواند عواقب خطرناکی داشته باشد. هنگامی که افرادی که میسوفونیا را درک نمی کنند، بیماران مبتلا به این بیماری را می بینند، آن را به عنوان یک اختلال اضطرابی تشخیص می دهند و سعی می کنند با قرار گرفتن در معرض آن، آن را درمان کنند. به عبارت دیگر، آنها بیمار خود را در معرض سر و صدایی قرار می دهند که برایشان ناراحت کننده است. اما در واقع احساس اولیه در میسوفونیا یکی از خشم است… اگر از چیزی بسیار عصبانی هستید و همچنان در معرض آن قرار می گیرید، بیشتر عصبانی می شوید.» دکتر اسکات توضیح داد.
بسیاری از مردم به دنبال انواع مختلف درمان برای میسوفونیا هستند، اما به نظر می رسد که راه حلی برای همه وجود ندارد. انجمنهای آنلاین نشان میدهند که برخی از مردم در این مورد که هیپنوتیزمدرمانی زندگی آنها را تغییر داده است، عصبانی میشوند، دکتر دیوید اسکات از نوعی درمان رفتاری شناختی (CBT) استفاده میکند – که هدف آن تغییر الگوهای فکری است که منجر به پریشانی میشود – برای مدیریت خشم و ایجاد روابط و دکتر پاول جاستربوف از او استفاده میکند. درمان خود از کار او با بیماران وزوز گوش ایجاد شد.
هیچ درمانی برای میسوفونیا وجود ندارد اما قابل درمان و مدیریت است. دکتر اسکات به من گفت: “ما در مراحل اولیه توسعه مداخلاتی هستیم که ممکن است برای افراد مبتلا به میسوفونیا مفید باشد، بنابراین این یک روند اکتشافی است.” او به هر کسی که از میسوفونیا رنج می برد توصیه می کند که به یک مرکز شنوایی شناسی معرفی شود. اگر آن سرویس شنوایی شناسی از پشتیبانی روانشناختی برخوردار نیست، او به شما پیشنهاد می کند که با تخصص شنوایی شناسی و جزئیات میسوفونی خود به پزشک عمومی خود مراجعه کنید تا زمانی که برای درمان یا مشاوره به شما ارجاع داده شد، بتوانید آن اطلاعات را با خود ببرید. به این ترتیب شما دچار تشخیص اشتباه نخواهید شد. دکتر اسکات توضیح داد: «پزشک عمومی احتمالاً نمیداند که چیست، بنابراین به متخصصان شنواییشناسی نیاز دارید که بگویند «این چیزی است که هست و اینگونه باید به آن رسیدگی شود».
او به من گفت: “ما از این واقعیت بسیار آگاه هستیم که شرایط بسیار دشواری برای مردم است، باعث ناراحتی های زیادی می شود و واقعاً می تواند به روابط آسیب برساند، بنابراین من از مردم می خواهم که برای آن کمک بگیرند.” به من گفته شد که هر چه افراد بیشتری با این شرایط پیش بیایند، کارشناسان بیشتر می توانند یاد بگیرند.
بنابراین اگر فکر میکنید که میسوفونیا دارید و احساس میکنید که به کمک نیاز دارید، در سکوت رنج نکشید.. یا شاید کمی سکوت چیزی است که همه ما ترجیح میدهیم؟